تحقق یک رویا بعد از کابوسهایم

بازم نشد

بهار 93 رو من و همسری  هرگز از یاد نمیبریم من و همسر در حالی که از ماهها و سالها قبل خودمون رو برای اون لحظه سرنوشت ساز آماده کرده بودیم در ساعت 12 : 50 دقیقه وارد اتاق مصاحبه در سفارت کانادا شدیم و با افتخار قبول شدیم و رسما دیگ خودمونو کانادایی میدونیم یک سفر یک هفته ای در امارت متحده عربی بودیم همه چی خیلی خوب بود کلی بهمون خوش گذشت و جزء بهترین روزهای عمرمون بود . من از 2 ماه قبل به خاطر اینکه قرار بود بریم مسافرت و استرس مصاحبه و سرچهایی که داشتم تصمیم گرفتم باز باردار شدن رو به تاخیر بندازم اون ماه رو قرص جلوگیری خوردم بعد از مصاحبه و بازگشت به ایران رفتم پیش دکتر معینی شرایطمونو گفتم که انشاله تا آخر تابستون راهی کانادا میشیم و م...
23 خرداد 1393

خاطره بارداری اول - بخش دوم

12 دی ماه 90 صبح از خواب بیدار شدم شوشو هنوز خونه بود و داشت حاضر میشد بره سر کار منم رفتم دستشویی و دیدم که خونریزی کردم انگار زندگیم به آخر رسیده بود کلی شوکه شدم و تمام تنم میلرزید با این حال تصمیم گرفتم به همسر چیزی نگم تا راحت بره سر کارش بعد از اینکه شوشو رفت سریع شماره مطب دکترمو گرفتم که توی تهران بود .. منشی به من گفت خانم دکتر میگن سریع برم سونو بدم و جوابشو تلفنی براش بخونم .وقتی سونو شدم دکتر گفت فقط ساک حاملگی تشکیل شده و بارداریم پوچه و امیدی نیست ..! در این بین به همسر تماس گرفته بودم و اون میدونست که رفتم سونوگرافی اونم کلی ناراحت شد زنگ زدم دکترم و اون گفت 1 هفته استراحت مطلق کن و اگه خود بخود خونریزی قطع شد که چه بهتر یعنی ...
1 خرداد 1393
1